مرسانامرسانا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

تنها بهانه زنده بودن ما مرسانا

بدون عنوان

1392/3/11 11:26
نویسنده : مامان سعیده
167 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزدل مامان پنج شنبه عصر(9خرداد) رفتیم جم خونه باباجون و مادر جون --خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا به تو  چون پیش الینا و رادین بودی و آنیل نازمون هم اومد جم --( جای آبجی آریسا هم خالی بود  )خلاصه حسابی با هم بازی میکردید -چون الینا هنوز نمیتونه راه بره  بیشتر با داداش رادین  بدو بدو دنبال  هم   میکردید توی خونه  -یا میرفتید توی حیاط--هوا خیلیییییی خنک بود  اصلا  اثری از گرمی هوا نبود - بابا جون هم کلی درخت کاشته که کمک می کنه به خوبی  هوا( آخر سر عکس درخت هایی که باباجون کاشته رو برات میذارم ) 

بابا نامدار برا سرگرمی نوه هاش  چند تا توتوی  جدید هم آورده بود که تو یکی خیلییییییییییی ذوق میکردی و تا میومدیدم توی خونه    آروم نمینشستی  و می گفتی بیم توتو  من  یا  بابامحمد دخملمون رو روی چشم میذاشتیم و می بردیم توی  حیاط پیش توتوها .

صبح که بیدار شدی  با مادر  جون رفتیم توی قفس این  مرغ و خوروسا

تخم مرغا رو جمع کردیم و برا دخترم یه صبحونه با این تخم مرغا درست کردم و نوش جون کردی عزیزم

بعد هم  با داداش رفتیم سراغ بازی  با توتو ها 

بر خلاف تصورم اصلا از مرغ و جوجه ها نترسیدی تا میدیدیشون  می گفتی قدا قدا قدا قدا و دنبالشون میدویدی  قربونت برم- توی عکس دوم رفتی  سمت مرغ و  جوجه هاش   که اونا پا به فرار گذاشتن 

اینم یه کبوتر که جوجه کوچیک داشت 

بلبل هایی که مادر جون قفس گذاشته بود و خودش گرفته بود -حسابی هم آواز می خوندن

یه خرگوش ناز و کوچیک که الینا گوشش رو  می گرفت و بلندش  میکرد 

و اما چیزایی که تو خیلیییییی دوستشون داشتی  و خیلی باهاشون بازی کردی اینا بودن 

تو  و داداشی  توی  حیاط دنبال این بیچاره ها میکردید و اونا هم فراااااااار  -داداشی  به سختی اونا رو می گرفت و می نشستید و چند دقیقه نگاهشون  میکردید که یهو تو  دستت رو کشیدی روی سرشون و گفتی نااااازی  دلم میخواست همون موقع قورتت بدم الهی دورت بگردم --باباجون و مادر جون اصرار داشتن  که اینا رو برات بیارم ولی مامانی ما  حیاط نداریم این بیچاره ها هم توی قفس گناه دارن -خونه بابا جون توی حیاط آزاد بودن و میرفتن زیر درخت ها  آب بازی میکردن  دلم نیومد بذارمشون توی قفس هم اینکه داریم میریم مسافرت کسی نیست که از اینا مراقبت کنه 

داری نازشون می کنی عمر مامان

 

بعد از اینکه یه دل سیییییییییییر بازی کردید و دست و صورتتون رو شستید یه لیوان آب خیلی مزه میده نوش جونتون عزیزای دلم

خیلی خوشحالم که بهت خوش گذشت 

جمعه غروب هم برگشتیم که موقع خداحافظی  طبق معمول اشک توی چشمای بابانامدار حلقه زد که داریم برمیگردیم --خدا همه ی پدر و مادر ها رو حفظ کنه  سایه بابا و مامان منم از سرم کم نکنه ایشالا 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان پارسا
11 خرداد 92 11:00
عزيزم اميدوارم هميشه بهتون خوش بگذره


ممنونم مامان پارسای عزیز
مرسی که به ما سر میزنید و نظر میدید
خاله سمیه
11 خرداد 92 12:02
من فدای تو و رادینم بشم الهی نازیییی دلم براتون تنگ شده ایشالله همیشه به سفر و شادی .....

دست مامان سعیده جون هم درد نکنه با هنر عکاسیش.بووس


خدا نکنه خاله جونم

ممنونم

مهدی
14 خرداد 92 17:23
ابو ابو ابو ابو
ممد
22 مهر 92 22:53
قیمت مرغ کرچ سیاه چنده به جز گردن لختی