مرسانامرسانا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

تنها بهانه زنده بودن ما مرسانا

بدون عنوان

1392/3/8 16:00
نویسنده : مامان سعیده
99 بازدید
اشتراک گذاری

عید پارسال منو بابا و شما عسلویه بودیم و تنها--بابا نامدار و مادر جون عفت هم جم نبودند --بابا محمد گفت بیا و امسال عید رو بریم  پیش بابا جون علی و مادر جون مهنوش و عموهای دخملی--منم کلی استقبال  کردم . رفتیم و طبق معمول کلیییییی  زحمت دادیم

چهارشنبه سوری  رفتیم  نزدیکای شاهزاده ابراهیم --هوا سرد بود و  خیلی خوش گذشت --شما هم همش خواب بودی .موقع برگشتن بیدار شدی--بابا جون علی برات چادر آورده بود که اگه خیلی  سرد باشه تو رو بذاریم توی چادر که سرما نخوری  ولی اونقدر سرد نبود -با این وجود بابا جون حسابی دور نوه اش رو  با پتو پیچوند که حسابی گرمت باشه و سرما نخوری

اینم دخملی زیر پتو

 

عکس های آتیش بازی خیلی واضح نیست  به خاطر همین نذاشتم--انگار فلش دوربین خاموش بوده -

 

اینم روز عید و  سفره و کیکی  که بابا جون و مادر جون زحمت کشیدن برا مرسانا خریدن

اینم بابا محمد و عموهای مهربون  ( عمو میلاد و عمو مهدی) ایشالا  همیشه 3 تا برادری کنار هم و با هم باشید

 

13 فروردین هم رفتیم اطراف برازجون  -هوا عالی بود و خیلیییییییی  خوش گذشت--اون روز بیشتر خاله مریم عکس گرفت سر فرصت عکسای اون روز رو هم  ازخاله میگیرم و میذارم .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)