مرسانامرسانا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

تنها بهانه زنده بودن ما مرسانا

بدون عنوان

1392/4/24 14:49
نویسنده : مامان سعیده
74 بازدید
اشتراک گذاری

امروز  داشتم برا افطار  حلوا درست میکردم

کارم که تموم شد  گفتم دخترکم رو ببرم حموم --وان حمومت رو گذاشتم جلوی در حموم و توش آب ریختم --تو هم داشتی کارتون میدیدی --صدات زدم گفتم مرسانا بیا ببرمت عموم ( حموم ) توی این فاصله هم رفتم حوله ات رو بیارم --هر چی گشتم  پیداش نکردم --آخر سر دیدم توی صندلی راحتیت گذاشته بودمش --واااااااااای وقتی از اتاق اومدم بیرون با این صحنه مواجه شدم-

هر چی دستت اومده بود انداخته بودی توی آبوووو

تا چند دقیقه شوکه بودم

بعد سفره پاک کن رو از آب در آوردی و شروع کردی مثل مامان پارکت رو تمییز کردن--ابره هم خیس خورده بود و پر از آب شده بود به خاطر همین پارکت خیــــــــــــــــــــــــــــــس  خیــــــــــــــــــــــــس شد

بعد هم توی آب ها  خوابیدی و گفتی خخخخخخخخخخخخ  پیییییییییییس--نمیدونستم بخندم یا گریه کنم

 

هیچی دیگه  بعد از کلی تمیز کردن و خشک کردن   دخترک رو بردم حموم

اینم نفس مامانش بعد از  حموم که حسابی خوابش میاد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

محمد
25 تیر 92 17:55
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا..کتاباااااااااااااااااااااااااااااااااممممممممممممممممم...


ههههههههههه

ببخش بابایی مهربون
خاله سمی
25 تیر 92 19:19
واااای نفسم نفسم عاشقتم مرسانااااااا


مرسی خاله جونم البته بهتره بگم مرسی مامان