مرسانامرسانا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

تنها بهانه زنده بودن ما مرسانا

بدون عنوان

1392/6/12 14:23
نویسنده : مامان سعیده
79 بازدید
اشتراک گذاری

خدا  رو شکر این روزها  انقدر شیرین و تکرارنشدنیست که هر چه از این روزها بنویسم  کم نوشته ام 

 

دلم می خواهد این روزها زمان به کندی بگذرد تا از بودن با تو بیشتر لذت ببرم 

 

آخر نمیدانید  مادری کردن و پدری کردن در کنار دخترک  بانمک چشم و ابرو مشکی ما چه لذت بخش است 

 

دلم می خواهد از روزی بگویم که برای اطمینان از سلامتی تو به سونو رفته بودیم و دکتر گفت در این هفته جنسیت جنینت قابل تشخیص است  

 

تا آن لحظه اینهمه اضطراب را در هیچ برهه از زندگی ام یک جا  تجربه نکرده بودم  و لحظات برایم به کندی سپری میشد

 

کسانی که با من آشنا بودن میدانستند که بعد از سلامتی جسمی فرزندم چقدر مایل بودم  که فرزندم دختر باشد( استدلال های خاص خودم را دارم )  و  وقتی دکتر گفت فرزندتان سالم است و دختر   قطره های اشک بود که از گوشه چشمم سرازیر میشد  و خدا رو شکر می کردم و خوشحال تر از من پدرت بود  از برقی که در چشمانش افتاد و لبخندی که از لبش پاک نمیشد راحت میشد فهمید

 

تا همین الان هم باور ندارم که  خدا بر ما  منت گذاشت و تو را به ما هدیه  کرد   ... تو که امروز سرچشمه تمام برکات زندگیمان  لقب گرفته ای 

 

خداوندا من و محمدم میدانیم آنقد لیاقت نداشته ایم که همانند برترین خلقت هستی ات حضرت محمد (ص) صاحب فرزند دختر شویم ولی  اکنون که چنین حقی را بر ما تمام کردی  آرزو داریم در مسر فاطمه (س ) تربیت اش کنیم 

 

ممنونیم خدای خوبمان و این را بگویم که سجده های شکرمان در مقابلت تمامی ندارد

 

دخترک چشم مشکی ام  فدایت شوم که این روزها به اعتبار صدای پدرت    بازیهای پدرت  و وقتیکه برایت میگذارد از خنده غششش  می کنی  بدان که  خنده  و صورت زیبای  تو برای من و پدرت   زیباترین نگاره دنیاست 

 

مادرانه برایت دعا می کنم همیشه سلامت باشی  دخترکم 

 

 

به قول خودت آب بازییییییییییی  و چقد لذت میبری از آب بازی

به زوووووور  و با گریه بردم لباسات رو عوض کردم

 

 

علاقه شدید دخترکم به این دو

در حال خوابوندن عروسک هایت 

رفتی دستمال و شیشه پاک کن آوردی داری پارکت رو تمییز می کنی 

همچین دختری دارم من.. فداش بشم 

بدون شرح ...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

محمد
12 شهریور 92 15:32
دخترم! با تو سخن میگویم گوش كن، با تو سخن میگویم : زندگی در نگهم گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر شاخه پر گل این گلزاری من در اندام تو یك خرمن گل می بینم گل گیسو ـ گل لبها ـ گل لبخند شباب من به چشمان تو گلهای فراوان دیدم گل تقوا گل عفت گل صد رنگ امید گل فردای بزرگ گل دنیای سپید ...
خاله سمی
12 شهریور 92 15:38
عزیزدلمممم خیلی میخوامت وای که نوشته های مامان سعیده چقدر منو آروم میکنه خدا به هم دیگه ببخشتتون و حافظتون باشه تا همیشه...دوستتون دارممم


مرسی آبجی بزرگه