بدون عنوان
امروز شنبه بیدار که شدی دخملم رو بردیم باغ پرندگان --وای مرسانا خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ذوق کردی از دیدن پرنده ها
البته اولش زیاد نزدیکشون نمیرفتی ولی بعد کلی دنبال پرنده ها میدویدی و بازی می کردی
چندتا عکس از باغ پرندگان رو برات میذارم
دخترم تاج سرم
دخملم وبابایی
من و مرسانام
الهی فدات بشم که روز به روز به مامان وابسته تر میشی --خونه که هستیم همش میای و دستت رو حلقه می کنی دور گردنم و بوسم می کنی یا میای پاهام رو محکم میگیری که ازت دور نشم و کنارت بایستم توی باغ پرندگان یا توی بغلم بودی زمین هم که میذاشتمت زودی میومدی و محکم پای مامان رو می گرفتی-
الهی که من فدات بشم نفسم
عصر هم رفتیم سی و سه پل
بعد از سی و سه پل هم رفتیم نقش جهان و درشکه سواری
اولش ترسیدی ولی بعد همش می خواستی بری کنارشون