مرسانامرسانا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

تنها بهانه زنده بودن ما مرسانا

بدون عنوان

عزیز دلم  یکی از سرگرمی های این روزات بازی کردن با توتو هاست عاشق اینی که  بهت بگم مرسانا بریم به توتو ها نانا بدیم   میگی بیم -- امروز گفتم مرسانا بریم پیش توتو ها    گفتی بیم و زودتر از من دوییدی  رفتی توی اتاق پیش توتو ها  و کنارشون نشستی بعد هم گفتی مامااااااااااان  باز   باز    --یعنی در قفسشون رو باز کن --  راستش  دو دل بودم - گفتم بعد چه جوری همشون رو بگیرم بذارم سر جاشون -آخه همیشه بابایی برات در قفسشون رو باز میکنه --ولی من عمراااااااااااااااااااااااااا  دل دخترم رو بشکونم  خلاصه در قفس رو باز کردم و هر کدوم یه جایی  میرفتن&...
8 تير 1392

بدون عنوان

مرسانا جونم    عزیز دلم   شما خیلیییییییییییی   کم پیش میاد که از غریبه ها غریبی  نکنی--هنوز که هنوزه از بعضی از اقوام هم غریبی میکنی--با وجود اینکه اکثر مواقع می بینیشون و خیلی هم دوست دارن سینک ظرفشوییمون خراب شده بود و ازش آب چکه میکرد  به خاطر همین زنگ زدم مستغلات  و اومدن درستش کنن اون آقایی که اومده بود برا تعمییر تا وارد خونه شد و تو رو دید  با یه لحن خیلییییییییییی مهربونی باهات سلام و احوال پرسی کرد ( بعد به بابایی  گفت که خودش هم دو تا دختر داره  که ازشون دوره و توی یه شهر دیگه زندگی می کنن  و خودش دور از خانواده اینجا کار میکنه ) خلاصه مامانی  تو اصلااا...
6 تير 1392

بدون عنوان

 مرسانا جونم  شما یه دوست جدید پیدا کردی  که خیلی  هم دیگه رو دوست دارید دیروز اتفاقی دوستت رو بیرون دیدیم  -  چون  دوربین همرام بود سریع ازتون عکس گرفتم شما یه وجه اشتراک با هم دارید-اگه گفتی چیه ؟ اسم هر دوتاتون   مرساناست اونم یه دختر خوب و با ادب مثل خودته البته از شما بزرگتره  --یک سال تفاوت سنی دارید  --هر چی هم بهش می گفتم میگفت چشم -- ا اینجا هم مرسانا رفت گل چید و آورد داد  به  مرسانام   ...
3 تير 1392

بدون عنوان

عزیز دلم  این چند روز که مریضی هر کاری میکنم که سرت گرم بشه و  اذیت نشی تو رو روی  تشک  یا پتوت یا چادر نماز خودم میذارم  و توی خونه میکشم --از این سر  خونه به اون سر --همین جوری هم که میکشم میگم بییییییییییییییی --دورت بگردم که تو هم ذوق می کنی  و میخندی تا اینکه دیروز  اومدی گفتی مامان  بیییییییییس  بییییییییییس   - گفتم چی می خوای دردت به جونم؟  همش می گفتی  بیییییییییییس  --گفتم خدای من دخترکم چی میخواد --بعد بهت گفتم برو بیییییییییس رو بیار --بعد رفتی گوشه   روفرشی رو کشیدی  گفتی بییییییییییییس  تا نگو میگی بیا منو با روفرشی  توی ...
3 تير 1392

بدون عنوان

دختر قشنگم    عزیز دلم        الان که دارم برات مینویسم  سرگرم بازی کردنی خیلی دلم گرفته این چند روز  یه چشمم اشک بود  و  یه چشمم خون -نمیدونم چطور این ویروس لعنتی وارد بدن نازنینت شد-ویرووس  اسهال و استفراغ-- خیلی اذیت شدی دورت بگردم --من خیلی  روی دخترکم حساسم --دلم نمی خواد یه ذره ناراحتی داشته باشی  --البته این دل نگرونی رو همه مادرا دارن  -- میدونم --- ولی من تو رو خیلی آسون به دست نیاوردم --  از همون اول که ویار شدید داشتم --خونریزی معده --که لخته لخته خون بالا می آوردم ( دورت بگردم که تو هم خیلی اذیت شدی) بستری شدن های مداوم که دیگه&...
2 تير 1392

بدون عنوان

دورت بگردم  خودکار آوردی وگفتی مامان چشم چشم ابو   بعد روی دست مامان چشم چشم ابو کشیدی ببین چقد قشنگ کشیدی نفسم ...
2 تير 1392

بدون عنوان

امروز خاله زنگ زد که احوالت رو بپرسه -داشتم باهاش صحبت میکردم تو هم داشتی پنگول میدیدی --زودی قطع کردم که بیام کنارت  که با این صحنه روبرو شدم جعبه ی گز رو از روی کابینت کشیده بودی و آورده بودی پایین --چند تاش از توی جعبه در اومده بود سعی می کردی بذاری سر جاشون یهو گفتی بذار بریزمشون مگه چی میشه بعد هم آرد ها رو کشیدی به دست و پات بعد هم سر و صورتت الهی که دورت بگردم  هر کاری دلت می خواد کن  --همه جا رو به هم بریز  --کثیف کن  -- لباسات رو از کمدت بریز  بیرون --تمام کابینتا رو خالی کن --برگ های  گل طبیعی  بابایی  رو بچین   --دوغ و آب بریز  روی پارکت و می...
2 تير 1392