بدون عنوان
مرسانای نازم خونه باباجون که بودیم تصمیم گرفتیم عصر جمعه بریم بوشهر پیش آنیل و آریسا آماده شدیم و خواستیم که سوار ماشین بشیم شما کلییییییییی گریه کردی برا باباجون و می خواستی باباجون هم باهامون بیاد -خلاصه باباجون نشست توی ماشین تا شما آروم شدی بعد پیاده شد و ما رفتیم بهت کاملا حق میدم آخه بابا جون علی و مادر جون خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی مهربونن --اینقدر بزرگن که گامهای بزرگشون رو به قدمهای کوچک تو میبخشن و میشینن و ساعت ها باهات بازی میکنن --مطمعنم وقتی بزرگ شدی خیلی به خودت افتخار میکنی...
نویسنده :
مامان سعیده
17:36